پژوهشی درباره فدك
پژوهشی درباره فدك
فدك دهكدهاي در شمال مدينه بود كه تا آن شهر دو يا سه روز راه فاصله داشت.1اين دهكده در شرق خيبر و در حدود هشت فرسنگي2 آن واقع بود و ساكنانش همگي يهودي شمرده ميشدند. امروزه فاصله خيبر تا مدينه را حدود 120 يا 160 كيلومتر ذكر ميكنند.3
در سال هفتم هجرت، پيامبر خدا(صلی الله علیه واله) براي سركوبي يهوديان خيبر كه علاوه بر پناه دادن به يهوديان توطئهگر رانده شده، از مدينه به توطئه و تحريك قبايل مختلف عليه اسلام مشغول بودند، سپاهي به آن سمت گسيل داشت و پس از چند روز محاصره دژهاي آن راتصرف كرد.
پس از پيروزي كامل سپاه اسلام ـ با آن كه اختيار اموال و جانهاي شكست خوردگان همگي در دست پيامبر(صلی الله علیه واله) قرار داشت ـ رسول خدا(صلی الله علیه واله) با بزرگواري تمام، پيشنهاد آنان را پذيرفت و به آنها اجازه داد نصف خيبر را در اختيار داشته باشند و نصف ديگر از آن مسلمانان باشد. بدين ترتيب، يهوديان در سرزمين خود باقي ماندند تا هر ساله نصف درآمد خيبر را به مدينه ارسال دارند.
با شنيدن خبر پيروزي سپاه اسلام، فدكيان كه خود را همدست خيبريان ميديدند، به هراس افتادند؛ اما وقتي خبر برخورد بزرگوارانه پيامبر(صلی الله علیه واله) با خيبريان را شنيدند، شادمان شدند و از رسول خدا(ص) خواستند با آنان همانند خيبريان رفتار كند. پيامبر خدا(صلی الله علیه واله) اين درخواست را پذيرفت.4
رفتار رسول خدا درباره فدك و خيبر يكسان مينمايد؛ ولي اين دو سرزمين حكم همسان ندارند. مناطقي كه به دست مسلمانان تسخير ميشود، دو گونه است:
1. مكانهاي كه با جنگ و نيروي نظامي گشوده ميشود. اين سرزمينها كه در اصطلاح «مفتوح العنوة» (گشوده شده با قهر و سلطه) خوانده ميشود، به منظور تقدير از تلاش جنگجويانِ مسلمان در اختيار مسلمانان قرار ميگيرد و رهبر جامعه اسلامي چگونگي تقسيم يا بهرهبرداري از آن را مشخص ميسازد.5 منطقه خيبر، جز دو دژ آن به نامههاي «وطيح» و «سلالم»،6 اين گونه بود.
2. مكان هايي كه با صلح گشوده ميشود؛ يعني مردم منطقهاي با پيمان صلح خود را تسليم ميكنند و دروازههاي خود را به روي مسلمانان ميگشايند. قرآن كريم اختيار اين نوع سرزمينها را تنها به رسول خدا(صلی الله علیه واله) سپرده است7 و مسلمانان در آن هيچ حقي ندارند.
فدك و دو دژ پيش گفته خيبر اين گونه فتح شد. بنابراين، ملك رسول خدا(صلی الله علیه واله) گشت. طبري مورخ بزرگ ميگويد: «و كانت فدك خالصة لرسول الله(صلی الله علیه واله) لانهم لم يجلبوا عليها بِخِيْلٍ و لا ركاب؛8فدك ملك خالص پيامبر خدا(صلی الله علیه واله) بود. زيرا مسلمانان آن را با سواره نظام و پياده نظام نگشودند.»
درباره ارزش اقتصادي فدك بسيار سخن گفتهاند. برخي از منابع شيعي درآمد ساليانه آن را بين بيست و چهار هزار تا هفتاد هزار دينار نوشتهاند9 و برخي ديگر، نصف در آمد ساليانه آن را 24هزار دينار نگاشتهاند. ابن ابي الحديد معتزلي10از يكي از متكلمان امامي مذهب چنان نقل ميكند كه ارزش درختان خرماي اين ناحيه با ارزش درختان خرماي شهر كوفه در قرن هفتم برابر بود.11
به نظر ميرسد ميتوان تا حدودي ارزش واقعي اقتصادي آن را از يك گزارش تاريخي زمان خلافت عمربن خطاب دريافت. وقتي خليفه دوم تصميم گرفت فدكيان يهودي را از شبه جزيره عربستان اخراج كند، دستور داد نصف فدك را كه سهم آنان بود، از نظر زمين و درختان و ميوهها قيمت گذاري كنند. كارشناسان ارزش آن را پنجاه هزار درهم تعيين كردند و عمر با پرداخت اين مبلغ به يهوديان فدك، آنها را از عربستان بيرون راند.12
بنابراين، ميتوان ارزش اقتصادي فدك در زمان رسول خدا(صلی الله علیه واله) و ابوبكر را چيزي نزديك به اين مقدار دانست.
گزارشهاي منابع شيعي و سني نشان ميدهد حضرت زهرا(سلام الله علیها) و حكومت هر يك دو ادعا درباره فدك داشتند.
الف) ادعاهاي حضرت زهرا(سلام الله علیها)
چنان كه نزد شيعيان مشهور است، حضرت زهرا(سلام الله علیها) فدك را ملك خود ميدانست و براي اثبات مالكيت خود دو راه را به صورت طولي پيمود؛ يعني وقتي از راه اول نتيجه نگرفت سراغ راه دوم رفت.13 اين دو راه عبارت است از بخشش و ارث.
1. بخشش (نحله)
عمده منابع شيعي و نيز منابع متعدد اهل سنت اين نكته را بيان ميكنند كه نيمي از فدك در سال هفتم هجري به ملكيّت شخص پيامبر اكرم(صلی الله علیه واله) درآمد و پيامبر(صلی الله علیه واله) ـ طبق آيه «و آتِ ذالقربي حقَّه؛14 حق خويشان خود را بپرداز» ـ آن را به حضرت فاطمه زهرا(س) بخشيد.15
حضرت فاطمه(سلام الله علیها) پس از پيامبر اكرم(صلی الله علیه واله) براي اثبات اين ادعا حضرت علي(علیه السلام) و امّ ايمن را گواه قرار داد. حكومت سخن حضرت زهرا(سلام الله علیها) را نپذيرفت و بااين بهانه كه اولاً حضرت علي(علیه السلام) در اين گواهي صاحب نفع است و ثانياً ـ حتي اگر شهادت علي(علیه السلام) پذيرفته شود ـ در اثبات امور مالي گواهي دو مرد يا يك مرد و دو زن لازم است، گواهي امام علي(علیه السلام) و ام ايمن را رد كرد.16
«حلبى»،در سيره خود مطلب را به گونهاى ديگر نقل كرده و مىگويد:خليفه مالكيت فاطمه را تصديق نمود،ناگهان دوست وى«عمر»وارد شد،و گفت نامه چيست؟!وى گفت: مالكيت فاطمه را در اين ورقه تصديق نمودهام.وى گفت:تو به درآمد فدك نيازمند هستى،زيرا اگر فردا مشركان عرب بر ضد مسلمانان قيام كردند،از كجا هزينه جنگى آنها را تامين خواهى نمود!و بعدا نامه را گرفت و پاره نمود. (سيره حلبى»،ج 3/400)
كردار حكومت از نظر قوانين و سنت اسلامي مردود است؛ زيرا:
1. در آن زمان فدك در دست حضرت فاطمه(سلام الله علیها) بود. در آيين دادرسي پيامبر اكرم(صلی الله علیه واله) ـ البينة علي المدعي و اليمين علي من انكرـ شاهد آوردن وظيفه مدعي و سوگند خوردن وظيفه منكر است. پس حضرت منكر به شمار ميآمد و بايد سوگند ميخورد ديگري در اين ملك حقي ندارد.
2. با توجه به آيه تطهير17 كه مفسران شيعه و سني شأن نزول آن را درباره اهل بيت پيامبر اكرم(صلی الله علیه واله) ميدانند،18اهل بيت آن حضرت(علیه السلام) از هر گونه رجس و پليدي دورند؛ و بديهي است كه مصداق اين آيه نميتواند ادعاي نادرست مطرح كند.
3. محدثان شيعه و سني بر اين نكته اتفاق دارند كه پيامبر اكرم(صلی الله علیه واله) درباره حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) فرمود: «ان الله يغضب لغضبها و يرضي لرضاها؛19 خداوند براي خشم فاطمه خشمگين و براي خشنودياش خشنود ميشود.» اين جمله كه حكومتگران نيز آن را شنيده بودند، نشان ميدهد فاطمه(سلام الله علیها) در همه شؤون زندگانياش جز در مسير خداوند گام بر نميدارد و بيترديد چنين فردي هرگز ادعاي دروغ بر زبان نميراند.
4. شاهد ادعاهاي حضرت زهرا(سلام الله علیها) شخصيتي مانند علي(علیه السلام) است كه با آياتي چون «آيه ولايت»20 و آيه تطهير تأييد گرديده و در آيه مباهله به منزله نفس پيامبر(صلی الله علیه واله) مطرح شده است.21 افزون بر اين، با بيشترين تأييدات از سوي پيامبر(صلی الله علیه واله) روبهرو است. تنها حديث «علي مع الحق و الحق مع علي يدور حيث مادار؛22 علي با حق است و حق با علي است و حق بر محور علي ميگردد.» براي اثبات درستي گفتار و كردارش كافي است.
اين روايات در جامعه آن روز شايع بود و مسلماً حكومتگران با آنها آشنا بودند. بيترديد رد كردن شهادت چنين گواهي نشان دهنده بياعتنايي به آيات و روايات و يا دستكم نا آگاهي از آنها است. راستي آيا روا است تصور كنيم شخصيتي كه از آغاز اسلام همه هستياش را خالصانه در طبق اخلاق گذاشته و به درگاه خداوند پيشكش كرده است، بخواهد به سود همسرش گواهي دهد.
آيا ميتوان كسي را كه در طول زندگانياش از دنيا به حداقل اكتفا و اموال خود را عمدتاً وقف كرده است، به دنياطلبي و گواهي دروغين متهم كرد؟
5. در ميان اصحاب پيامبر خدا(صلی الله علیه واله) به نام خزيمة بن ثابت ميخوريم كه به جهت شدت ايمانش پيامبر(صلی الله علیه و اله) او را به لقب «ذوالشهادتين» مفتخر كرد و گواهياش را با گواهي دو شاهد برابر شمرد.23
اگر پيامبر(صلی الله علیه واله) شهادت چنين شخصي را در همه موارد با گواهي دو شاهد برابر دانست، چرا حاكم پس از او نميتواند گواهي حضرت علي(علیه السلام) را كه به مراتب از «خزيمه» برتر است، با شهادت دو شاهد برابر بداند؟
6. به گواهي حكومتگران، پيامبر خدا(صلی الله علیه واله) «ام ايمن» را زن بهشتي معرفي كرد24واضح است چنين شخصيتي هيچگاه گواهي دروغ نميدهد.
در اين جا از نظر تاريخي پرسشي اساسي رخ مينمايد: به راستي اگر پيامبر اكرم(صلی الله علیه واله) فدك را به حضرت فاطمه(سلام الله علیها) بخشيده بود، چرا آن حضرت(سلام الله علیها) نتوانست شاهدان بيشتر بياورد، با آن كه از نظر زمان حدود چهار سال (7ـ11ه••) فدك در اختيار وي قرار داشت؟
1. گزارشهاي اين واقعه نشان ميدهد اين بخشش درون خانوادگي بوده و پيامبر(صلی الله علیه واله) صلاح نديد آن را آشكارا براي مردم اعلام كند. حضرت(صلی الله علیه واله) تنها افراد بسيار نزديك را بر اين امر گواه گرفت و حتي مصلحت نديد افرادي مانند عباس(عموي رسول خدا) و همسرانش را شاهد اين بخش قرار دهد.
مصالح اين امر را ميتوان اموري چون متهم شدن به ترجيح خانواده، حسادتهاي درون خانوادگي يا بالا رفتن سطح توقع بعضي از همسران دانست.
2. ممكن است جمعي از شاهدان، با توجه به حاكميت وقت، از شهامت لازم براي گواهي دادن بيبهره بودند؛ چنان كه اكثريت جامعه آن روز از ابراز نصّ غدير خم خودداري ميكردند.
3. گزارشهاي اين واقعه نشان ميدهد حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیه واله) در زمان حيات پدر بزرگوارش ـ با توجه به اين كه در آمد فدك بسيار فراتر از نيازهايش بود، نياز جامعه مسلمان آن روز و عدم امكان حضور فعال حضرتش در تدبير اقتصادي آن سامان ـ اختيار آن را كلاً به پدر واگذار كرد تا خود هر گونه صلاح ميداند مازاد درآمد آن را مصرف كند. با اين واگذاري بسياري چنان پنداشتند كه تصرفات پيامبر(صلی الله علیه واله ) در فدك تصرفاتي حاكمانه رهبر جامعه مسلمانان است، در حالي كه در واقع آن حضرت (صلی الله علیه واله) همه اين امور را به نحو وكالت تام الاختيار از جانب دختر گرانقدرش انجام ميداد.25
2. ارث
پس از آن كه حكومت شهادت گواهان حضرت(سلام الله علیها) را نپذيرفت، حضرت زهرا(سلام الله علیها) از راه ديگر وارد شد و از حكومت خواست ميراث پدرش را كه فدك نيز بخشي از آن است،26 به او واگذار كند و در اين مورد به نص آيه قرآن درباره ارث متمسك شد: «يوصيكم الله في الولادكم للذكر مثل حظ الانثيين...؛27 خداوند به شمار درباره [ارث] فرزندانتان سفارش ميكند كه سهم پسر دو برابر دختر است... .»
ظاهر اين آيه عام است و انبيا و غير انبيا را شامل ميشود. ابوبكر در برابر اين آيه چنان استدلال كرد كه انبيا از خود ارث باقي نميگذارند. حضرت زهرا(سلام الله علیها) فرمود: چگونه است كه هر گاه تو درگذشتي فرزندانت از تو ارث ميبرند؛اما ما از رسول خدا(صلی الله علیه واله) ارث نميبريم؟!28 آن گاه به آيات ديگر قرآن كه در موارد مختلف از ارث پيامبران گذشته سخن به ميان آورده است، تمسك جست؛ مانند آيه ششم سوره مريم و آيه شانزدهم سوره نمل. در آيه ششم سوره مريم، حضرت زكريا بيان ميدارد كه «خداوندا، من از خويشانم كه پس از من وارثانم خواهند شد، بيمناكم... پس فرزندي به من عطا كن كه از من و آل يعقوب ارث برد.»29 در آيه شانزدهم سوره نمل از ارث بردن سليمان پيامبر، از پدرش داوود پيامبر سخن به ميان آمده است.30سؤالي كه در اين جا به ذهن ميرسد، آن است كه اگر حضرت زهرا(س) ميتوانست فدك را از طريق ارث به دست بياورد، بايد ميدانست پيامبراكرم(صلی الله علیه واله) وارثان شرعي ديگري به عنوان همسران دارد و فدك تنها از آن حضرت(سلام الله علیها) نميگشت. پس چرا از ابوبكر ميخواهد تمام فدك را از طريق ارث به او واگذار كند؟
در پاسخ بايد گفت:
1. حضرت(س) تمام فدك را شرعاً از آن خود ميدانست و چون ادعاي بخشش او را نپذيرفتند، به ادعاي ارث متوسل شد.
2. اگر آن را از راه ارث به او ميدادند، در اين هنگام طبق قانون ارث اسلام تنها 81 آن ميان تمام همسران پيامبر(صلی الله علیه واله) تقسيم ميشد31 و 87 آن به حضرت(س) ميرسيد. بنابراين، طبيعي مينمود كه حضرت(س) به جهت فراواني سهمش ادعاي خود را در ظاهر به صورت كلي بيان دارد.
ب) ادعاهاي حكومت!
حكومت در مقابل حضرت(س) عمدتاً دو ادعا مطرح كرد:
معناي اين عبارت آن است كه پيامبر اكرم(صلی الله علیه واله) فدك را به كسي نبخشيد و با آن به گونه صدقه جاريه برخورد كرد؛ يعني رسول خدا(صلی الله علیه واله) از درآمد فدك زندگاني شخصي حضرت فاطمه زهرا(س) و ديگر بنيهاشم را تأمين ميكرد و مازاد آن را در راه خدا به مصرف ميرساند.32
از آن جا كه ابوبكر خود را جانشين مشروع پيامبر اكرم(صلی الله علیه واله) ميدانست، ميخواست با در اختيار گرفتن فدك، اين مشروعيت ادعايي را براي همگان به اثبات برساند و چنان اعتقاد داشت كه چشم پوشي از اين زمين نوعي خلل در مشروعيت حكومتش پديد ميآورد.
اين ادعا با چالشهاي زير روبهرو است:
1. ظاهر آيه هفتم سوره حشر كه قبلاً به آن اشاره شد، آن است كه اين سرزمين از سوي خداوند ملك پيامبر اكرم(صلی الله علیه واله) قرار گرفت.
2. روايات شيعه و سني بر اين نكته تصريح دارند كه بانزول آيه «و آت ذالقربي حقه» پيامبر اكرم(صلی الله علیه واله) اين زمين را به صورت بخشش به فاطمه زهرا(س) واگذار كرد. جالب آن است در آيه از حق ذالقربي (خويشان نزديك) سخن به ميان آمده و آن را حق ايشان دانسته است.33
3. حتي اگر ظاهر رفتار پيامبر(صلی الله علیه واله) چيزي غير از ملكيت و عدم بخشش را نشان دهد، وقتي شخصيتي مانند حضرت فاطمه(س) به همراه شاهداني چون حضرت علي(علیه السلام) و ام ايمن ادعاي بخشش ميكنند بايد ادعاي آنها بر ظاهر رفتار پيامبر مقدم شود.
4. حتي اگر بپذيريم اين ملك در زمان پيامبر اكرم(صلی الله علیه واله) صدقه بود، لزوماً معناي آن اين نيست كه حكومت جانشين پيامبر اكرم(صلی الله علیه واله) سرپرست اين صدقه خواهد بود؛زيرا ممكن است آن را صدقهاي خانوادگي و در اصطلاح نوعي وقف خاص بدانيم كه متولي آن افرادي از خود آن خاندانند.
چنان كه طبق بعضي از گزارشهاي اهل سنت، عمر در زمان حكومت خود فدك را به حضرت علي(ع) و عباس واگذار كرد تا خود در ميان خود همانند پيامبر اكرم(صلی الله علیه واله) با اين سرزمين رفتار كنند.34
5. حتي اگر تصرفات پيامبر اكرم(صلی الله علیه واله) راتصرفاتي حاكمانه بدانيم و معتقد باشيم آن حضرت به عنوان حاكم مسلمانان سرپرستي اين ملك را به عهده گرفت، بايد توجه داشت در آن زمان مهمترين چالش ميان حكومت و اهل بيت(ع) مشروعيت حكومت بود كه اهل بيت(ع) آن را طبق نصوص پيامبر اكرم(صلی الله علیه واله) نميپذيرفتند. در اين موقعيت، بديهي بود زير بار لوازم اين مشروعيت نيز نروند و به عهده گرفتن سرپرستي فدك از سوي حكومت را نپذيرند.
منظور از اين حديث، روايتي است كه ابوبكر آن را از پيامبر اكرم(ص) چنين نقل كرد: «انا معاشر الانبياء لانورث ما تركناه صدقة؛35 ما جماعت پيامبران از خود ارث باقي نميگذاريم. هر چه از ما ماند، صدقه است».
درباره اين حديث بايد يادآور شد:
1. تا آن زمان اين حديث را جز ابوبكر هيچ كس نشنيده بود. بسياري از محدثان نيز بر اين نكته اتفاق نظر دارند كه راوي اين حديث تنها ابوبكر بود. البته بعدها پشتيباناني چون مالك بن اوس يافت و در دهههاي بعد عمر، زبير، طلحه و عايشه نيز در شمار مؤيدان آن جاي گرفتند.36
2. ابوبكر با نقل اين حديث ناقل سخن پيامبر اكرم(صلی الله علیه واله) بود و در طرف مقابل، حضرت فاطمه(سلام الله علیها) و حضرت علي(علیه السلام) و ام ايمن ناقل سخن و كردار پيامبر اكرم(صلی الله علیه واله) مبني بر بخشش فدك بودند. بديهي است باتوجه به فزوني شمار ناقلان در اين سمت و نيز شخصيت آنها كه بيشترين تأييدات را از سوي پيامبر اكرم(صلی الله علیه واله) دارايند، بايد قول آنها بر قول ابوبكر مقدم شود.
3. اين حديث با آيات متعددي از قرآن كه در آن ميراث انبيا مطرح شده است، منافات دارد و بديهي است نميتوان تنها با يك حديث در مقابل اين آيات صريح ايستادگي كرد.
4. اگر طبق اين حديث معتقد شويم پيامبر اكرم(صلی الله علیه و اله) هيچ گونه مالي به ارث نگذاشت، چگونه است كه طبق نقل اهل سنت بعضي از اموال آن حضرت(صلی الله علیه واله) مانند وسايل شخصي و نيز حجرههاي آن حضرت(صلی الله علیه واله) به ارث ميرسيد.37
امام علی علیه السلام در نامهاي به عثمان بن حنيف چنين نوشت : «... از تمام آنچه آسمان بر آن سايه افكنده ، تنها فدك در دست ما بود كه گروهي بر آن، چشم طمع دوختند و گروهي ديگر سخاوتمندانه از آن چشم پوشيدند ، و بهترين داور و حكم خداست . مرا با فدك و غير فدك چه كار ، در حالي كه آرامگاه فرداي آدمي قبري است كه در تاريكي آن آثار وي محو ميشود و اخبارش ناپديد گردد ... » (نهج البلاغة ، نامه 45) ابن ابي الحديد (دانشمند سني معتزلي) در شرح اين نامه مينويسد : «علي و خاندانش فدك را رها نكردند مگر به اجبار و از روي غصب ، لذا حضرت بعد از جملات اوليه ميگويد : "بهترين حكم و داور خداست" ، و اين ، سخنِ كسي است كه شكايت دارد و تظلم ميكند». (شرح نهج البلاغة ، ج 16 ، ص 208)
درباره اينكه چرا اميرالمؤمنين (علیه السلام) در دوران حكومتش اقدام به پس گرفتن فدك نكرد ، رواياتي از امامان معصوم (علیه السلام) نيز رسيده است ؛ از جمله : «ابراهيم كرخي از امام صادق (علیه السلام) پرسيد : چرا امير مؤمنان هنگامي كه به خلافت رسيد فدك را رها كرد؟ امام (علیه السلام) پاسخ داد : « او به پيامبر اقتدا كرد. عقيل ، پس از هجرت پيامبر به مدينه ، خانه آن حضرت را بدون رضايتش فروخت . هنگامي كه پيامبر (صلی الله علیه واله) مكه را فتح كرد از ايشان پرسيدند : يا رسول الله آيا به خانه خود باز نمي گرديد ؟ حضرت فرمود : "مگر عقيل براي ما خانهاي گذاشته است؟! ما خانداني هستيم كه اگر به ظلم از ما چيزي را بگيرند آنرا بازپس نخواهيم گرفت." از اينرو ، امير مؤمنان پس از تصدي خلافت، فدك را پس نگرفت». (علل الشرايع ـ ج1 ـ ص 154)
البته عدم اقدام علي (علیه السلام) ، نشانه رضايت وي بر بقاي غصب نيست ؛ بلكه همانطور كه خود حضرت، داوري را به خداوند واگذار نموده است، فرزندان آن حضرت نيز پس از شهادت وي ، هرگاه فرصتي مييافتند ، ياد فدك را زنده ميكردند.
برای اطلاع بیشتر می توان به کتاب فروغ ابديت، ج 2، ص 271 وکتاب فـدك ؛ نوشته آية الله رضا استادي مراجعه کنید .
پی نوشت :
1. معجمالبلدان، ياقوت حمومي، ج5و6، ص417.
2. دانشنامه امام علي(ع)، ج8، ص355(مقاله فدك).
3. همان، ص351.
4. تاريخ الطبري، محمدبن جرير طبري، ج2، ص302و303؛ فتوح البلدان، ابوالحسن بلاذري، ص42؛ السقيفة و فدك، ابوبكر احمدبن عبدالعزيز جوهري، ص97.
5. الاحكام السلطانية، ابوالحسن ماوردي، ص139.
6. تاريخ الطبري، ج2، ص302.
7. حشر(59):6.
8. تاريخ الطبري، ج2، ص302.
9. بحارالانوار، مجلسي، ج29، ص123.
10. همان، ص116.
11. شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج16، ص236.
12. السقيفة و فدك، ص98.
13. النص و الاجتهاد، سيد عبدالحسين شرف الدين، ص61.
14. اسرا(17)26.
15. شرح نهج البلاغه، ج16، ص268و275.
16. همان، ص214و220؛ فتوح البلدان. ص44.
17. احزاب(33):33.
18. فدك في التاريخ، شهيد سيدمحمدباقر صدر، ص189.
19. براي اطلاع از مصادر اين حديث در كتب اهل سنت مراجعه شود به: فدك في التاريخ، ص118.
20. مائده(5):55.
21. آل عمران(3):61.
22. موسوعة الامام عليبنابيطالب(ع)، ج2، ص237ـ243.
23. شرح نهج البلاغه، ج16، ص273.
26. شرح نهج البلاغه، ج16، ص217.
27. نساء(4):11.
28. شرح نهج البلاغه، ج16، ص218و251.
25. شهيد صدر احتمالاتي چون دوري فدك از مدينه و امكان عدم اطلاع مدنيان و نيز احتمال كشته شدن شاهدان ا حتمالي را ابراز ميدارد. (فدك فيالتاريخ، ص187).
24. الاحتجاج، طبرسي، ج1، ص121.
29. واضح است، با توجه به بيمناكي حضرت زكريا از وارثان فعلي خود، مراد او از ارث در اين جا ارث در امور مالي است نه ارث نبوت و حكمت كه اين دو قابل ارث نيستند و خدا به هر كس بخواهد عطا ميكند.
30. الاحتجاج، طبرسي، ج1، ص144.
31. نساء(4):12.
32. شرح نهجالبلاغه، ج16، ص216و219و225.
33. همان، ص268و275.
34. همان، ص221ـ223.
35. همان، ص218
36. همان، ص221ـ227.
37. فدك في التاريخ، ص149. 5/940
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}